دلبستگی ها، پا بستگی ها دارد

دلبستگی ها، پا بستگی ها دارد

..

در یک ویدئو، یک میمون می خواهد از یک سوراخ کوچک، دستش را بیرون بیاورد،

با دست  پُر از خوردنی، که به ناچار دستش را مشت کرده است ولی نمی تواند،

کافی است که میمون،  مشت خود را باز کند و آن خوردنی را رها کند، تا همانطور

که دستش را در سوراخ کرده بود، بتواند دستش را خارج کند تا بتواند فرار کند.

 

دلبستگی در این میمون و دست نه کشیدن از چیز مورد علاقه اش، باعث می شود

خودش نتواند فرار کند، پس اسیر و گرفتار شکارچی شود.

علاقه ای که میمون به اون خوردنی دارد و حاضر نمی شود اون چیز مورد علاقه را

رها کند تا خودش، رها شود، نشان از وابستگی و پا بستگی دارد که

«دل بستگی» علت آن است.

اگر آن میمون از آن هوس، از آن خوردنی، دست بر دارد، خودش گرفتار نمی شود.

در زندگی ما هم، چنین چیز هائی هست که ما را در جائی وابسته کرده است و حاضر

نیستیم جان خود را رها کنیم، چون حاضر نیستیم تمایل خود را به چیزی رها کنیم.

راحتی و آرامش و آسایش جان ما در جهان، مهمتر و بالا تر از هر چیزی هست.

ما با فکر و اندیشه ای که داریم، چیزی یا موضوعی را، مهم تر برای خودمان فرض

می کنیم و جسم و جان را بخاطر آن چیز در فشار قرار می دهیم و استراحت

و آرامش را از جسم و جان، می گیریم تا به آن تمایل و خواسته بیشتر نزدیک شویم.

 

چه بسیار پیش می آید که بعد از سالها متوجه می شویم که آنچه که،

این همه زمان و عمر را برایش گذاشته ایم،

ارزش و اهمیت آن همه زحمت و تلاش را نداشته است.

یک فرش فروش موفق می گفت: این همه در جوانی کوشش و تلاش کردیم

که پول بدست بیاوریم، حالا که پول داریم، نمی توانیم از زندگی لذت ببریم، دیگر

حالش را نداریم یا نمی توانیم آنطوری که لازم است فعالیت بدنی داشته باشیم.

یا مردی که سی، چهل سال، همه جور زحمت می کشد که برای همسر

و خانواده اش زندگی راحت و خوبی فراهم کند، ولی بعدش، با یک کلمه نه

در میان «دوستت دارم»، از سوی خانمش، که می شود «دوستت نه دارم»

زندگی مشترک اش به هوا پوف می شود.

بچه ها هم هر کدام برای خودشان، زندگی های خودشان را دارند و وقت و

امکانش را ندارند و  به پدر نمی رسند،

و مرد حیران مانده از این حالت، می ماند، که

این همه فداکاری و تحمل، برای چه بود؟

..

سوز

2 اردیبهشت 1394 – 22.04.2015

ویدئوی میمون گرفتار

https://youtu.be/YAy8LUmXPmo

کتابهای مضر

کتابهای ِ مضر

..

او به دل، اندیشه را تاریک خواهد از شما

با کور سوی ِ شمع ِ خود، خود پیش خواهد از شما

او کتاب ها را مضر خواند، چرا، پس فکرتان روشن شود

بی سواد بهتر سواری می دهد، پس کور می خواهد شما

.

سوز

31 تیر 1390 – 22.07.2011

………….        ………….

:این سروده پس از انتشار این اخبار بر روی کاغذ جاری شد

.

«… و دستور آمده بود که کتابهای مضر را جمع آوری کنند»
..
علوم انسانی غربی بی فایده است
.
غلام‌علی حداد عادل‌، رئيس شورای تخصصی تحول و ارتقای علوم انسانی‌، روز
پنج‌شنبه‌، ۲۵ خردادماه‌، در نشست اعضای کارگروه تحول علوم انسانی شورای عالی
:انقلاب فرهنگی و شورای عالی برنامه‌ريزی
حداد عادل: هيچ فايده‌ای در علوم انسانی غربی نمی‌بينيم
:حدادعادل با بيان اين‌که «هيچ فايده‌ای در علوم انسانی غربی نمی‌بينيم» اضافه کرد
‌،مباحث موجود در علوم انسانی غربی را داروين از طريق تکامل، فرويد از طريق روان‌شناسی‌
…دورکيم از طريق علوم اجتماعی و مارکس از طريق اقتصاد را ارائه کرده‌اند

..

  خرداد 1390 – 15.06.2011

نور راستی

نور ِ راستی

..

نور خورشید را از تو پنهان می دارند ، با گسترش ِ قباهاشان یا عباهاشان ،

ولی واضح و معلوم است که نوری در پشت ِ آن باشد که می تابد.

با دور شدن از زیر ِ آن سایه ، نور را و گرمای ِ روشنائی را ،

بر روی ِ پوست ِ طالب ِ روشنائی خود ، حس خواهی کرد.

باید که به خواهی که از زیر ِ سایه خارج شوی.

.

و به راستی که ولترحقیقت را گفته است که:

اولین روحانی ، شیادی بود که اولین آدم ِ ساده لوح و زود باور را پیدا کرد.

زیرا آنچه را خود بدان باور نداشت ، با ترساندن ِ آن ساده لوح از آن دنیای نادیده ،

و نمایاندن خوشی ها از آن دنیای خیالی ، او را اسیر ِ کلمات ِ خود کرد و از این راه ،

جیب ِ آن ساده لوح را خالی و جیب ِ خود را پُر کرد.

.

و خداوند می فرماید و خدا فرموده است ، جمله ای است

که ترس در دلها ایجاد می کند و گوینده یه آن از بی پایه بودن ِ آن کاملن خبر دارد ،

و از پُر اثر بودن ِ آن ، و ترس آور بودن ِ آن برای شنونده خیلی خوب با خبر است.

.

و به تو خواهند گفت که می دانیم به چه می اندیشی.

گفته های تو سراپاست دروغ .

اما به تو گفتیم که میدانیم به چه می اندیشی.

بنویس ! آنچه از فکر ، تو ، به اندیشه نهان می داری.

که ما اندیشه یه پنهان تو را می دانیم.

به نویس آنچه نهان می داری!

و اگر ، آن چیزی که به کاغذ آری ،

آن نباشد که من از اندیشه یه تو می دانم ،

با شکنجه ها ، آری را به زبان ، تو به من خواهی گفت ،

و خواسته های مرا تایید خواهی کرد.

..

سوز

07 فروردین 1390 – 27.03.2011