آقا، بی عرضه گی هم حدی دارد

 آقا، بی عرضه گی هم حدی دارد

..

آقا، بی عرضه بودن هم اندازه ای دارد!

رئیس جمهور می گوید که متاسفیم ما گاز را ذخیره نکردیم.

یعنی چه که متاسفیم، ما گاز را ذخیره نکرده ایم.

با این اظهار تاسف شما، آیا مردم در روستا ها  و شهر ها

و قطار های یخ زده،‌ گرم می شوند؟‌

مردمی که به مصرف گاز عادت کرده اند و شما از قبل

هم نگفته اید که در زمستان گاز نخواهید داشت و مردم

خود را با هیزم و ذغال و چراغ نفتی آماده نکرده اند و دارند

از سرما رنج می برند و چه بسا که عده ای از سرما جان بدهند.

.

خب،‌ این اعلام تاسف شما، چه مشکلی را از دوش مردم بر می دارد؟‌

.

آقا بلد نیستید کار کنید، کاسه و کوزه تان را جمع کنید و بروید!

فقط مطیع بودن رئیس جمهور و کارگردان های حکومت از رهبری

که کار کشور را سامان نمی دهد،‌ اداره کردن کشور مردمی متخصص

و کارآمد می خواهد.

حالا اگر آقای رئیس جمهور به جای هفده رکعت نماز، هفتاد رکعت

نماز بخواند، چه مشکلی از مردم و ساز و کار کشور را حل می کند؟‌

.

اگر رهبری می توانست و با دستور ها و راهنمائی هایش، وضع کار

و زنده گی برای مردم بهتر و آسان تر می شد. خب باز چیزی…

ولی تا به امروز سی و سه سال است که رهبری با همان شخص و همان

ندانم کاری ها ادامه دارد و کار و صنعت و زنده گی هر روز بیشتر

از پیش رو به سوی قهقرا می رود.

خب آقا قبول، شما نماینده ای از خدا بر روی زمین هستید.

درود و آفرین بر شما،

ولی حکومت و فرمان های رهبری، در سی یو سه سال گذشته، نشان

داده است که برای اداره و نگهداری از کشور

مفید و کارساز نیست، و کشور رو به آبادی نمی رود

که هیچ، هر روز بیشتر رو به خرابی می رود.

پس کار را به کاردان بسپارید و بروید صبح تا شب نماز بخوانید و روزه

بگیرید و شب تا صبح، نماز شب بخوانید و دعای کمیل و امن یجیب بخوانید.

باشد که رستگار شوید و در جای رفیعی در بهشت، مقام پیدا کنید.

..

سوز

۲۷ دی ۲۵۸۱ –  ۱۴۰۱ هجری

17.01.2023

با جشن و سرور، بهشت توان رفت

با جشن و سرور، بهشت توان رفت

..

مشد حسن می مُرد وصیت این کرد

اکنون بدنم شود بجا سرد

با رقص و طرب بدرقه ام کن

تا من نشدم چنان زمین سرد

..

اون رفته بهشت، حنا به بندید

بشکن بزنید، با هم بخندید

با رِنگ و دف و دایره زنگی

با قِر به کمر با غم به جنگید

.

رفتن به بهشت که غم نداره

اونجا چو زمین که کم نداره

تو سر زدن و گریه برا چی

حوری بغل و پشت و کناره

.

گریه واسه ما، آدما اینجاست

خرج ِ زعفرون، برای ِ حلواست

مغز گردو، توی ِ، خرما بذاریم

پول ِ قیمه پلو گردن ِ ما هاست

.

اون گفته برام نماز بخونید

نه کم و کوتاه، دراز بخونید

در اول و در وسط و آخر

با بشکن و رِنگ و ساز بخونید

.

گر، گریه کنید دلم میگیره

افسرده می شم روحم می میره

از پا کوبی تون، زمین به لرزه

اونجوری دلم، قرار میگیره

.

با رقص و نشاط و ساز و آواز

درهای بهشت برام کنید باز

..

سوز

15 بهمن 1392 – 04.02.2014

من بدنبال خدا می گردم

من بدنبال ِ خدا می گردم

..

آنکه بی رنج مرا‌، می بَرَدَم سوی ِ بهشت

آنکه هیچ ندارد شکی‌، از آنچه آفریدست‌، بنام ِ انسان

آنکه رنجم ندهد بیش مرا‌، تا بیازمایدم‌ از‌،‌ صبر و توان

آنکه تایید نخواهد از من‌، تا چه اندازه به درد‌، پایدارم

اگر از درد و بلا‌، پیروز در آیم بیرون

این منم بر قدم ِ‌ بعدی یه او‌، فرماندار

او به ناچار مرا سوی ِ‌ بهشت خواهد بُرد

گر بلا های ِ زمان را نتوان طاقت داشت

باز هم من بدَهَم‌، خط به خدا‌، که چه کار باید کرد

او به ناچار مرا‌،‌ راه به دوزخ باید

قادر است وُ‌، مهربان است وُ‌، رحیم

پس بهشتم دهد او‌، هیچ نیآزارد وُ‌، چون هست کریم

کَرَم وُ بخشش از آنجاست که بی مُزد و عوض می بخشی

گر، به پاداش ِ‌ عمل‌، راه ِ بهشتم باز است

این که مُزد است به کار‌، هست روالی ز ِ قدیم

من بدنبال ِ خدا می گردم

..

سوز

26 آذر 1391 – 16.12.2012