عقل را آور به پیش

عقل را آور به پیش

.. 

هیچ دینی را ندار، آداب خویش

عقل را در پیش دار بر کار خویش

گر خدا می خواست، نامش گسترد

پس نمی آمد هزار، ایمان و کیش

.

آن یکی گفتا که «یهوه» نام اوست

آن دگر گفتا، «پدر» در شان اوست

یک دگر گفت که به جز «الله» نیست

پس چه نامی، بر خدای ما نکوست

.

اهورامزدا و شیوا و نام،‌ بسیار هست

هر کجا یک شیوه ای بر مردمانش چیره است 

در محبت کردن و یاری، کمک بر دیگران

راه بسیار ساده و، کوته و هم، هموار هست

..

سوز

۰۵ خرداد ۱۴۰۱ –  26.05.2022 

.

جهانی برای همه

جهانی برای همه

..

من صدای وطن ام هستم

تو صدای وطن ات هستی

من می خواهم مردم وطنم آزاد باشند و در رفاه و آسایش، 

تو می خواهی مردم وطن ات آزاد باشند و در رفاه و آسایش، 

من نمی خواهم که مردم وطن تو را اسیر و یا نابود کنم تا،  

مردم وطن من از امکانات بیشتری برخوردار باشند  و

نمی خواهم که مردم وطن تو، مردم وطن مرا اسیر و نابود کنند تا، 

خودشان امکانات رفاهی و آسایشی ی بیشتری داشته باشند.

.

ما با هم می کوشیم که برای مردم کره زمین امکانات رفاهی و

آسایشی فراهم کنیم.

مردم وطن تو، مردم وطن من، در روی کره ای خاکی هستند

که در خطر خشکی و هوای بد و نابودی هست.

ما با هم می کوشیم، هر کدام در جائی و در نقطه ای از این

کره خاکی و با هم به هوای بهتر و خشکسالی کمتر و

امکانات رفاهی بیشتر خواهیم رسید.

کار دسته جمعی و هماهنگ ما مردم، باعث پیشرفت خواهد شد. 

پس از کار، خدای مان را در خلوت صدا می کنیم و از او

کمک می خواهیم که ما را در این کار دسته جمعی یاری کند.

خدائی که نامی دیگر از خدا های مردمان دیگر دارد.

..

سوز

۰۹ امرداد ۱۴۰۰ –  31.07.2021

.

سوز

سوز

..

سوز ِ دل ِ دردمند ِ تنها را، دردمند ِ تنها می داند-

سوز ِ دل ِ سخن ِ ناهنجار را، درشت سخن شنیده می داند-

سوز ِ دل ِ بی مهری از یار را، دل شکسته می داند-

سوز ِ سرما و نبود ِ آتش و بی پناهی را-

نوک ِ انگشت و بینی و لاله های ِ گوش های یخ زده می دانند-

سوز ِ هجران و درد ِ فراق را، عاشقان ِ دور از یار، می دانند-

سوز و درد ِ شلاق و کابل و زنجیر را-

به بند در افتادگان ِ حاکم ِ ظالم و شقی، دانند-

سوز و درد ِ گلوله در سینه را-

آزاده و مبارز، و فدائی یه وطن داند-

سوز ِ آواز ِ دل سوختگان، و نوای ِ سازی غم نواز را-

از راه ِ گوش، به دِل راه یافتگان ِ دل سوخته می دانند-

سوز ِ دل و ، داغ ِ مرگ ِ فرزند را-

مادران ِ به سوگ ِ فرزند نشسته می دانند-

سوز ِ دل و نگرانی از، فرزند مبارز را-

مادر ِ منتظر به آزادی فرزندش از بند، می داند-

آزاده اند و به حکم ِ حاکم ِ ظالم به زندان اند-

چرا که سوز ِ دل ِ ستم دیدگان، به دل دارند-

سوز ِ حسرت و آه ِ سرد، بر فرصت ِ از دست رفته را-

ز ِ دست دادگان ِ زمان و دریغ گویان ِ برآن، دانند-

سوز و خشم و تأسف و طغیان ِ درون ِ دل را ، پدری بَر در ِ خانه،-

هنگام ِ دریافت ِ مهریه برای ِ دختر ِ اعدام  شده اش داند-

سوز ِ تاثر و هیهات را، ساک ِ فرزند ِ مرده اش، در دست-

مادری هاج و واج و درمانده، جلوی ِ زندان ِ فلان، داند-

سوز ِ مادری که سالهای ِ دراز، در شب و تب و یخ و گرما-

فرزند به پرورد و ، کنون، مرگ ِ او در گمان دارد،-

مادری که اگر خود ِ خدا هم، روح ِ فرزندش را ازو بگرداند-

چنگ زَنَد به سینه اش که خدا؟! ز ِ چه رو ، فرزند ِ من بیازارد-

مادری که از خدا، به خود ِ خدا شکایت می کند که خداااا،-

خدا، پس رحم و مروتت کو؟ مگر بچچه ام چه گناهی کرده بود؟

خداااا، عظمتت رو شکر، مگه بچچه ام چیکار کرده بود؟

خدااا، دلت به حال ِ این مادر ِ بیچاره نسوخت، که بچه ام را، ازمن گرفتی؟

سوز ِ دل مادری که اجازه ندارد، بر سر ِ خاک فرزندش گریه کند، که داند؟

سوز ِ دل برادری که برای وداع و بخاک سپاری خواهرش اجازه ندارد،-

به سر ِ خاک ِ خواهرش برود، چه کسی داند؟

سوز دل ِ داغداران ِ عزیز از دست داده که نمی توانند، سوم یا هفتم

یا چهلم یا سال از دست دادن ِ عزیزشان را بگیرند، که داند؟

سوز ِ دل ِ خانواده ای که عزیزی را از دست داده اند ولی اجازه ندارند که-

فامیل را در به خاک سپردن ِ عزیزشان در کنارشان داشته باشند، و-

بجای فامیل ِ نزدیک، ماموران امنیتی در کنارشان هستند، که می داند؟

سوز ِ دل ِ مادری که هر بار که، در ِ خانه به صدا در می آید-

و یا تلفن زنگ می زند، هراسان و امیدوار،-

منتظر شنیدن ِ خبری از فرزند ِ گم شده اش می باشد، که می داند؟

.

و سوز ِ دل ِ من، در همدردی، با مادری، باپدری، برادری یا خواهری دردمند،

با تپش ِ قلبی دردناک و خونی غمناک و با حسرت ها و نا امیدی ها همراه،

چو ناتوانی در چاه، با نگاهی در راه، در آرزوی زمانی است که مردمان را

در جهانی آباد، در سرزمینی آزاد، و فریاد ها شاد، نظاره گر باشد.

..

سوز

18 اسفند 1390 – 08.03.2012