زنده ‌گی جاری ست، با آن چه از زنده ‌گی باقی ست…

زنده ‌گی جاری ست، با آن چه از زنده ‌گی باقی ست…
..
این جمله را با دیدن عکس بانوئی که فرش خانه شان را با جارو دستی تمیز می کرد، نوشتم.
دیدم جمله ای زیباست و همه جانبه و درحالی که ساده است، بسیار عمیق هم هست.
این بانو از مناطق زلزله زده کرمانشاه بود، روسری را به دور سرش پیچانده و در
محوطه ای باز در بین دیوار های خراب شده و فرو ریخته از خانه ها در اثر زلزله، روی زمین
زانو زده بود، چهار دست و پا، و با یک دست با جارو دستی اش، فرش را جارو می زد و دست دیگرش
حائل بدنش شده بود و داشت فرشی را که از زیر خرابه های خانه خارج کرده بودند از خاک و گرد
و غبار پاک می کرد.
به نظرم رسید که این جمله را به مردم کرمانشاه و سر پل ذهاب هدیه دهم، لحظه ای بعد، چیز های
دیگر به یادم آمد و آن تصویر ها در جلوی چشم و با فیلم های خاطره به نمایش در آمدند.
مدرسه های سیستان و بلوچستان و بچه های بدون شناسنامه شان، مردم حاشیه نشین در کویر ها،‌
مردم بی یار و یاور در اطراف دریاچه ارومیه، مردم خوزستان و غرب کشور و مردم جنوب و شرق کشور
با توفان ریز گرد ها، مردم اطراف رودخانه کارون و بعد از سد گوت وند، که آب شور با نمک زیاد از رودخانه،
کشاورزی آن ها را نابود کرده است و میلیون ها درخت نخل را خشکانده است و کارگران کارخانه هائی
که در اثر بی لیاقتی و بی کفایتی مدیران بی کار شده اند، و… و…
هرچه بیشتر این صحنه های یاد آوری از نظرم می گذشت، می دیدم که باز هم هزاران نوع دیگر
از این زندگی کردن ها جاری ست، با آن چه از زندگی باقی ست.
این جمله بیانگر و شامل همه مردم و جاهای گوناگون در ایران است، به کدام شان بیشتر تعلق می گیرد؟
چه کسی به مردم کمک خواهد کرد؟ و آیا وظیفه و تکلیف دولت ها چیست؟
در کشور هائی که دولت ها به فکر مردم هستند، سعی می شود پس از یک حادثه و بلای طبیعی،
با سرعت به مردم در بهبود شرایط زندگی شان کمک شود.
ولی در کشوری مثل ایران، با هر خرابی و بلای طبیعی، مردم به حال خودشان رها می شوند و کمکی
از سوی دولت به مقدار مناسب دریافت نمی کنند و فقط کار هائی نمایش وار انجام می شود که
نشان داده شود کاری شده است و از همین کمک های دولتی هم، خیلی ها جیب خود را پُر می کنند
و کسی جوابگوی نادرستی ها و نا بسامانی ها و اختلاس ها و مال مردم خوری ها نیست.
خدای بزرگ هم که کاری نمی کند، نشسته به بیند انسان ها تا چه اندازه انسان هستند
تا آن ها را قضاوت کند
و بعد ها… به آن ها پاداش بدهد و یا به جرم گناه شان آن ها را مجازات کند.
..
سوز
اول بهمن ۱۳۹۶ –  21.01.2018

عکس از صفحه فیسبوک:

1y1doone یکی یدونه

.

رستاخیز خدا

رستاخیز ِ خدا

..

روز ِ رستاخیز‌، به بارگاه ِ خدا

من از  او چند سئوال خواهم کرد

پس چرا راحت و نعمت نه نهادی پیشم

من به خود نآمدم اینجا‌‌، که کِشَم رنج و عذاب

خود فرستادی ام این جا‌‌‌‌، روی ِ این خاک ِ‌ زمین

همچو باغبان‌، که آماده نمود خاک و زمین

تا نهالی که نشاند اندر باغ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، دوور مانَد از‌، سنگ و کلوخ

آب داد و هم او‌، کود به پایش آورد

بایدم راحت و نعمت‌، به بَرَم خوب و مهیا‌، می بود

تا که جان ِ من وُ جسم‌، در آن می آسود

قحطی یو‌، زلزله وُ‌، ‌سیل وَ یا خشکسالی

همزمان دفع ِ بلا‌، از مرض و از سرطان

روز و شب در طلب ِ‌ لقمه یه نان‌، در کوشش

با همه سعی یو تلاش‌‌، بآز فراوان نقصان

این همه درد و مرض‌، بهر ِ چه چیز آوردی

مردمان در همه دوران‌، همه در ظلم‌، همه در خفقان

سر به میلیون زند‌، انسان ِ‌ گرسنه‌، در زمین

تو چه داری که بگوئی بجز این: همه اند‌، در امتحان

این همه جوُر وُ ستم‌،‌ پُر شده در شهر‌، و در کشور ها

رحم نیست در دل ِ حاکم‌، به بزرگ یا به زنان یا طفلان

گر خداوند ِ زمینی یو زمان‌، در هر حال

گُنه از توست‌، که جهان پُر شده از گرسنگان

جنگ به پا کرده دو سه‌، تاجر ِ طماع و حریص

چند کرور کشته شدند‌، بهر ِ دو سه‌، بی وجدان

گر تو می خواستی‌، آنوقت «دو سه تا» می مُردند

دست بیرون ننمودی‌، وَ به پشت ِ‌ کمرت شد پنهان

گفته شد‌، اَجر وُ جزا‌، توی ِ جهان ِ‌ دگری است

خوبی یو‌، کار به جهان ِ‌ اول‌ وُ‌، وعده اش در رضوان

در بلا ها که طبیعت به سر ِ‌ مردم زد

از همه جای ِ جهان جمع شدند‌،‌ هم به کمک، هم‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌درمان

خدمت ِ مردم وُ مشگل بگشودن‌‌‌‌، هنری والا هست

خدمتت چیست و چه مشگل تو گشودی ز ِ انسان

کار ِ‌ گمراه نمودن‌، تو اجازت دادی

ور نه از روز ازل‌، جان بشدی از شیطان

من اگر جای ِ تو این جا‌‌، به توان می بودم

همه در صلح و صفا‌‌، همه در امن و امان

نمره یه کار ِ تو را «صفر» دَهَم‌، مردودی

درس ِ انصاف برو یاد بگیر‌، از انسان

..

سوز

26 آذر 1391 – 16.12.2012

بیگانه در خانه

بیگانه در خانه

..

از ، گِل و ، از آب ِ ایران جسم شان پرورده است

خدمت ِ ایران نمودن ، هیچ را در خاطر است

روز و شب طبل ِ واویلا بر فلسطین می زنند

عشق ِ بیگانه ، عرب ، از دستشان دل برده است

.

از برای خانه ، جاده یا که پل ، از راه ِ دور

پول فرستند کشور بیگانه را ، آباد سازندی به زور

گوئیا اینان تمام  ِ کارشان ضّد ِ کمک بر مردم ِ ایران بُوَد

بارک الله ، آفرین دارند اگر گامی سوی ِ ویرانی ِ ایران بُوَد

.

با دروغ و با ریای ِ آشکار ، آرند خدا را شاهد اعمال ِ خود

نفت ِ ایران و معادن را تصاحب کرده دانند مال ِ خود

کشوری بیگانه را از پول ِ ما ، دادست درمانگاه مفت

مردم از ایران ، ندارند خرج دکتر تا به گویند حال خود

.

در میان ِ آفریقا یا در جنوب ِ آمریکا ، بر مردمان کرده کمک

در وطن در جای آن چند ماه حقوق ، آن کارگر خورده کتک

کارگر فریاد آرد ، ای خدا چند ماه من ، نَگ ر ِفتم حقوق

والی یه ظالم به گوید ، این صدای ِ دشمن است کردند به بوق

.

هر کجا در کشور است کارخانه ای ، صندوق ندارد اعتبار

کارگر ها را ندادندی مواجب ، بعد از آن چند ماه کار

اعتراض از گشنگی در مردمان ِ بی حقوق بالا گرفت

گزمه یه حاکم ندا داد این صدا ، از دشمنان بالا گرفت

.

خانه وُ پل ، جاده ساخته ، کشور ِ بیگانه را آباد کرد

هفت سال بر بم گذشت از زلزله ، هیچ از مرمت یاد کرد

بر مسلمان جهان ای وای گفت ، جز مردم  ایران ِ ما

ما خدا را جانشین هستیم در اینجا ، در بُلند فریاد کرد

..

سوز

13 دی 1389 – 03.12.2010